کتاب دنیای قشنگ نو نمایان ترین اثر آلدوس هاکسلی است. این کتاب یک رمان علمی – تخیلی محسوب می شود که آلدوس هاکسلی در آن دنیا را در ۶۰۰ سال آینده به تصویر کشیده است. در واقع هاکسلی یک ناکجاآباد را در برابر خواننده قرار می دهد.
در ابتدای کتاب دنیای قشنگ نو یک متن از نیکولاس بردیائف آمده است:
ناکجاآبادها بسیار بیش از آنچه سابقا تصور می کردند تحقق پذیر است. ما اکنون در برابر مسئله بسیار دلهره آورتری قرار داریم و آن این است که از تحقق نهایی ناکجاآبادها چگونه احتراز کنیم؟… ناکجاآبادها تحقق پذیر است. زندگی به سوی ناکجاآبادها پیش می رود. شاید هم قرن تازهای آغاز شده باشد که در آن، روشنفکران و طبقه فرهیخته آرزوی احتراز از ناکجاآباد و بازگشت به جامعه ای را دارند که ناکجاآباد نیست، یعنی به اندازه ناکجاآباد کامل نیست ولی آزادتر از آن است.
خلاصه کتاب دنیای قشنگ نو
همان طور که اشاره کردیم، آلدوس هاکسلی در این رمان دنیا را در ۶۰۰ سال آینده به تصویر می کشد. دنیایی که در آن یک دولت مرکزی وجود دارد که همه چیز را کنترل می کند.
کتاب دنیای قشنگ نو در مورد ناکجا آبادی است که پیشرفت تکنولوژی و علم، بخصوص علم ژنتیک به حدی رسیده است که امکان ساختن انسانها در مقیاس وسیع و به صورت کارخانه انسان سازی پدید آمده است.
نظام سیاسی حاکم بر جهان – دولت جهانی – با هدف ایجاد یک جامعهٔ طبقاتی فرآیند تولد انسانها که در کارخانههای تخمگیری و شرطیسازی در سراسر دنیا انجام میشود را دستکاری میکند و در نتیجه چند گروه از انسانها بعنوان محصول از این کارخانهها خارج میشوند؛ آلفاها، بتاها، گاماها و اپسیلونها. این ردهبندی نزولی بر حسب هوش و کارآیی ذهنی و اجتماعی انسانهای “تولیدشده” تنظیم شده است و هر رده یک تقسیمبندی داخلی مثبت و منفی نیز دارد. بنابر این ردهبندی، آلفامثبتها از نظر هوش و ویژگیهای اجتماعی از همه برتر و والاترند و تقریبا شبیه به انسانهای معمولی هستند.
نفرت هاکسلی از سیاست بازیها و صنعت زندگیهای معاصر و دید بدبینانه وی کتابی بسیار هشداردهنده و تکان دهنده در مورد آینده پدید آورده است.
در این جهان زندهزایی و ایده داشتن پدر و مادر همانند اعتقاد به خدا و دین، نه تنها منسوخ شده است بلکه زشت و قبیح شناخته میشود. در این دنیای ایجاد شده فورد (هنری فورد) نقش خدای یکتا و مسیح را همزمان گرفته است. به طوری که تقویم بر اساس بعد از فورد (بعد از میلاد مسیح) عنوان میشود. در متن کتاب نیز جملاتی مانند: محض رضای فورد، یا حضرت فورد و… بسیار دیده میشود.
در داستان کتاب دنیای قشنگ نو مانند تمامی داستانهای اینچنینی تعداد معدودی انسانهای متفاوت نیز هستند. در اینجا برنارد مارکس، یک روانشناس آلفای مثبت است که به خاطر ناهنجاری تصادفی جسمانی خود را از جامعه جدا میبیند. تنها کسی که برنارد او را دوست خود میداند، یک استاد مهندسی اجتماعی به نام هلمهولتز واتسون است که برخلاف برناردْ بسیار محبوب و در شغل خود و تعامل با دیگران موفق است.
اما در کتاب یک قسمت هیجان انگیز دیگر هم وجود دارد. منطقه ای به اسم وحشیکده که…
[ از همین انتشارات: خداحافظ گاری کوپر ]
نگاهی به کتاب دنیای قشنگ نو
رمان هایی که بخواهند به این شکل آیندهای ضد آرمانی را به تصویر بکشند، زیاد نیستند و بدون شک معروف ترین آن ها کتاب ۱۹۸۴ اثر جرج اورول است. اما کتاب دنیای قشنگ نو هم از اهمیت کمی برخوردار نیست و حتی منتقدان آن را با ۱۹۸۴ مقایسه می کنند.
یک نکته دیگر در مورد کتاب دنیای قشنگ نو این است که آلدوس هاکسلی ۱۵ سال بعد از نوشتن کتاب، مقاله ای منتشر می کند (این مقاله در ابتدای کتاب آمده است) و در آن به برخی از نقصهای مهم کتاب اشاره می کند. قسمتی از این مقاله:
نقایص آن در قالب اثر هنری بسیار است و اگر میخواستم این نقایص را اصلاح کنم لازم می آمد کتاب را بازنویسی کنم.
*پیشنهاد کافهبوک این است که این مقاله را بعد از اتمام کتاب بخوانید چرا که قسمت های مهمی از داستان را فاش می کند.
هاکسلی در همین مقاله در مورد افرادی که دنیا را در داستان اداره می کنند می گوید:
کسانی که دنیای قشنگ نو را اداره می کنند چهبسا عاقل (در مفهوم مطلق کلمه) نباشند، منتها دیوانه نیستند و هدفشان نیز هرج و مرج نیست بلکه ثبات اجتماعی است. به منظور دست یافتن به همین ثبات است که با وسایل علمی انقلاب به راستی انقلابی غایی و مشخص را پیش می برند.
یک نکته نهایی در مورد کتاب دنیای قشنگ نو طنز تند و سنگین آن است. در قسمت های مختلفی از کتاب، دیالوگ هایی از شخصیتهای نمایشنامههای شکسپیر (+)، مثل نمایشنامههای هملت، مکبث، رومئو و ژولیت، طوفان، شاه لیر و اتللو وجود دارد که ممکن است قابل درک نباشد. مترجم تمام تلاش خود را کرده است تا در قالب پاورقی این موارد را با خواننده مرور کند اما اگر قبل از خواندن کتاب این نمایشنامهها را خوانده باشید، از کتاب لذت بیشتری می برید.
قسمت هایی از متن کتاب دنیای قشنگ نو
یک تخم، یک جنین، یک فرد بالغ – حالت طبیعی. اما تخم بوکانوفسکیزهشده جوانه می زند، تکثیر پیدا می کند، قسمت قسمت می شود. از هشت تا نود و شش جوانه، و هر جوانه تا حد یک جنین کاملا شکل یافته رشد می کند و هر جنین تا حد یک فرد بالغِ تمام قد. رشد دادن نود و شش تا آدم، در حالی که پیش از این فقط یکی عمل می آمد. پیشرفت.
راز سعادت در همین نهفته است: دوست داشتن آنچه آدم باید انجام بدهد. تمام هدفهای شرطیسازی در این خلاصه میشود: علاقهمند ساختن آدمها به سرنوشت اجتماعیِ گریزناپذیرشان.
هیچ وقت حس کرده ای که یه چیزی در درونت هست که فقط منتظره تا تو مجال بیرون اومدن بهش بدی؟ یه جور قدرت اضافی که به کار نمیبریش- میدونی، مثل اون آبی که از آبشار میریزه پایین بدون اینکه روی توربینها بریزه؟
ترجیح میدم خودم باشم، خودم باشم و دمغ باشم بهتره تا اینکه کسی دیگه باشم و خوش باشم.
لنینا تکرار کرد: «پیر؟ آخه مدیر هم پیره، خیلی ها پیرند، ولی دیگه اینجوری که نیستند.»
«علتش اینه که ما نمیگذاریم این طور بشن. در مقابل امراض محافظتشون می کنیم. ترشحات داخلیشونو به دست خودمون، به میزانی که برای جوون موندن لازمه، کم و زیاد می کنیم. نمیگذاریم نسبت منیزیوم – کلسیوم اونها از میزانی که در سی سالگی بوده پایین تر بیاد. خونشون رو با خون جوان تعویض می کنیم. سوخت و ساز بدنشون رو همیشه در تحرک نگه می داریم. بنابراین پرواضحه که اون طور به نظر نمیان.»
چون دنیای ما شبیه دنیای اتللو نیست. هلیکوپترها را نمی شود بدون فولاد ساخت – تراژدی را هم نمی شود بدون عدم ثبات اجتماعی ساخت. اوضاع دنیا در حال حاضر تثبیت شده است. مردم خوشبختند؛ آنچه را می خواهند به دست می آورند و آنچه را نتوانند به دست بیاورند، نمی خواهند. وضعشان روبهراه است؛ در اماناند؛ هیچ وقت مریض نمی شوند؛ از مرگ پروایی ندارند؛ از شر و شور و پیری بیخبرند، که مایه سعادتشان است؛ وبالی به اسم پدر و مادر ندارند؛ زن یا بچه یا عشاقی هم دل در گرو آن ها ببندند ندارند؛ طوری شرطی می شوند که نمی توانند رفتار غیرمقتضی داشته باشند.
هیچ چیز را که مفت به آدم نمی دهند. برای خوشبختی باید تاوان داد.
fببب...
ما را در سایت fببب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : khodaazad بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1402 ساعت: 12:59